ذکر مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
غـمگـینم و شوقِ لـبالب از بیانم میرود دارد غریب و خسته یارِ مهربانم میرود دار و ندارم از وطن رخت سفر را بسته و سست است زانوانم و تاب و توانم میرود ای شهر پُر اندوه، ای کابوسِ کوچه الوداع با خاطراتِ از مدینه مرثیه خوان میرود مقصد به ظاهر کعبه اما راهیِ مقتل شده پشت سرش اشکی روان از دیدگانم میرود آورده با خود هر چه دارد را که قربانی کنَد خورشید و ماه و کهکشان و آسمانم میرود وقتِ اذان زل میزند تا بر علیِ اکبرش یک بغض دردآلود، در صوتِ اذانم میرود در هر قدم با غصه و دلشورۀ زینب مدام یک داغِ دائم شعلهور در استخوانم میرود بر خاک مینشیند و تا آب مینوشد حسین جان میدهم! آرامش از روح و روانم میرود این کاروان با آه بسته بندِ محـمل را اگر بند دلم شد پاره چون جانِ جهانم میرود بیتـابم و دلـواپـسم! تـنـدی نکن! آرامتر «ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود»! |